"مهمان سمج"
شاپور، خسته از مشغلههای مافیایی، به توصیهٔ پدرخوانده برای استراحت به مجمعالجزایر «پرندگان شکاری» سفر میکنه. اون قصد داشت تعطیلاتش رو در جزیرهٔ لوکس «کرکس» بگذرونه، اما متوجه میشه که این جزیره بهطور کامل توسط باباجان رزرو شده و شاپور حتی اجازهٔ ورود نداره. با عصبانیت، به جزیرهٔ مجاور «بالابان» میروه، ولی وسوسهی بیرون روندن باباجان از کرکس، ذهنش رو سخت مشغول کرده. شاپور در نهایت شبانه به صورت مخفی با قایق به کرکس نفوذ میکنه و در هتل باباجان غوغا بهپا میکنه. باباجان، که سمعکش رو روشن نکرده و داخل استخر در آرامش کامل شناوره و اصلا متوجه حضور شاپور نشده. شاپور که این صحنه رو میبینه حسابی کفری میشه و واکر باباجان رو با لگد به داخل استخر پرتاب میکنه. باباجان، با دیدن واکر در حال غرق شدنش، وحشتزده، توی آب کلهپا میشه. به زحمت از آب بیرون میاد و متوجه میشه که مقصر این ماجرا، مردی از جزیرهٔ بالابانه!
حالا وقته انتقامه! باباجان با لباس غواصی به بالابان حمله میکنه و تلههای خطرناکی از جمله برکههای پر از پیرانا اونجا کار میگذاره. شاپور با هوشیاری برخی تلهها را خنثی میکنه، ولی کافی نیست و در نهایت توی یکی از اونها گیر میفته. باباجان با خوشحالی نزدیک میشه و با شناسایی شاپور، او رو با واکر جدیدش مورد ضرب و شتم قرار میده. جنگ بین اونها بالا میگیره: شاپور با پیراناها درگیره، باباجان از 8 نقطه قولنج میکنه، شاپور تو باتلاق سمی میفته و باباجان به چاه پر از مار سقوط میکنه. در اوج درگیری، نامهای از پدرخوانده میرسه که همه را به محل اصلی فرا خونده و این نبرد بیپایان موقتاً متوقف میشه.